انسان در اسلام
اسلام در شرایطی ظهور کرد که شبه جزیره ی عربستان دستخوش بدترین تنش ها و ناآرامی های قبیله ای بود. ناآرامی هایی که هرگونه شکل گیری حاکمیتی تمرکز یافته را ناممکن می کردند(1). تعصب قبیله ای در میان اعراب دوران پیش از اسلام که در شعر عرب به خوبی نمایان بود، دیدگاهی کاملاً بیگانه ترس را نشان می داد که در سطحی ابتدایی باقی مانده و حتی اشتراک در زبان، برخی رسوم و خدایان مشترک نیز نمی توانست آن را کاهش دهد. برعکس، تعارض های دینی گسترده در آیین های چندخدایی و شیء پرستانه بهانه ای بود که تشتت در این جامعه را افزایش می داد(2).
بنابراین اسلام با قرار گرفتن در موضع یک دین الهی که پس از ادیان دیگر می آمد و نه فقط آن ادیان و پیامبرانشان را به رسمیت می شناخت بلکه حتی بخش هایی از کتاب مقدس خود را به ستایش از آن ها(مسیح، مریم، ابراهیم، موسی و...)اختصاص می داد، رویکرد قوم گرایانه را به شدت پس زده و جای آن را به رویکردی کاملاً سیاسی و حتی دولت گرا می داد. آیه ی 13 سوره ی حجرات که به کرات در باب برابرخواهی و دوری اسلام از ملاحظات قوم گرایانه نقل می شود در این مورد بسیار گویاست:« یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَى وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ »(هان ای مردم همانا ما شما را از یک مرد و یک زن آفریده ایم و شما را به هیئت اقوام و قبایلی درآورده ایم تا با یکدیگر انس و آشنایی بیابید، بی گمان گرامی ترین شما در نزد خداوند پرهیزکارترین شماست، که خداوند دانای آگاه است)(3).
اسلام بنیان گذار یک ایدئولوژی جدید است که به شدت با رسوم و مناسک پیش از خود مبارزه می کند: رسومی همچون فرزندکشی(انعام، 140؛ اسرا، 31)، زنده به گور کردن دختران(تکویر، 8)، جادو و سحر(فلق، 4)و غیره. این گونه سنت ها اساس مجموعه ای از نظام های قبیله ای بودند که اسلام آن را با نوعی تمرکز دولتی جایگزین می کند. در بطن این تمرکز پنداره ی انسان به مثابه ی نماینده ای از خداوند بر روی زمین مطرح است. از این رو پنداشت اسلام از انسان از یک سو با نوعی جهان گرایی و فرارفتن از حدود قومی و قبیله ای برای وحدت یافتن در یک ایدئولوژی خدامحور همراه است و از سوی دیگر با نوعی تقدس یافتن موجودیت انسانی که در مفهوم رسالت انسانی عنوان می شود و به صورتی روشن بیشتر به پنداره ی انسان در مسیحیت نزدیک است تا به مفهوم انسان در یهودیت.
در آیه ی 72 سوره ی احزاب، انسان امانت دار خداوند عنوان شده است:« ما امانت (خویش)را بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه داشتیم ولی آن ها از پذیرفتن آن سر باز زدند و از آن هراسیدند، و انسان آن را پذیرفت، که او(در حق خویش)ستمکار نادانی بود».
در این که این امانت چه بوده اختلاف زیادی بین مفسران بوده است: گاه آن را تنها نوعی ایمان و لزوم اجتناب از گناه دانسته اند و گاه آن را عقل و هوش انسانی که نشانی از خداوند دارد. اما به هر سو روشن است که تصویر قرآنی از انسان تصویری کاملاً خدامحور است. انسان تنها در این رابطه ی استعلایی از سایر موجودات طبیعی جدا می شود وگرنه آنجا که او به خود واگذاشته شود موجودی است آفریده از خاک (غافر، 67) و گِل(سجده، 7) که ناتوان آفریده شد(روم،54)، ناسپاس است(یونس، 12 و 23) و ستمکار و نادان(احزاب، 72). برای آن که پیوند استعلایی انسان برقرار شود و او مقام و رسالت مقدس خود را بیابد نیاز به یادآوری پنداره ی خدامحوری در همه ی اجزا، در تمامی فضا و تمامی زمان انسانی وجود دارد که این امر در آیین های نیایشی و مناسک اسلامی به صورت گویایی ظاهر می شود.
پیوند حیات مادی انسان با حیات معنوی او سبب می گردد که اسلام بدل به یکی از سیاسی ترین ادیان الهی شود، دینی که حضوری دائم در زندگی روزمره و رفتارهای اجتماعی انسان ها دارد و یک پروژه ی عمومی برای زندگی این جهانی آن ها پیش می نهد. این امر پس از برخورد اسلام با تمدن ها و دولت های باستانی نظیر روم و ایران سبب شد که اشکال تلفیق شده ای از آن ها به وجود بیایند که تبلور عمده ی این اشکال را می توان در شکوفایی امپراتوری اسلامی قرون وسطایی مشاهده کرد.
با وجود این نوعی تضاد در قرون نخستین اسلام میان پیام و گفتمان فراقومی و فراقبیله ای قرآنی و عملکرد فاتحان مسلمان، برای مثال در ایران، به چشم می خورد که آن را باید حاصل بازگشت عناصر و خصوصیات قبیله ای و تقویت گروهی از منفی ترین این خصوصیات در زمینه ی مناسبی دانست که با سرازیر شدن ثروت های بزرگ امپراتوری های فتح شده نصیب اعراب شد.(4) سال ها طول کشید تا این خصوصیات به تدریج اشکال عقلانی تری را در قالب دولت های اسلامی به خود گرفتند. از این رو اندیشه ی انسان شناختی در اسلام، به ویژه در قرون نخستین آن، گویای تناقض ها
«و انسان[/آدم] را از گل خشک بازمانده از لجنی بویناک آفریده ایم. پیش تر جن[/ابلیس] را از آتشباد آفریده بودیم. و چنین بود که پروردگارت به فرشتگان فرمود من آفریننده ی انسانی از گل خشک بازمانده از لجنی بویناک هستم. پس چون او را سامان دادم و در آن از روح خود دمیدم در برابر او به سجده درافتید. آن گاه فرشتگان همگی سجده بردند. مگر ابلیس که از این که از سجده کنندگان باشد، سر باز زد. فرمود ای ابلیس تو را چه می شود که از سجده کنندگان نیستی؟ گفت من کسی نیستم که به انسانی که از گل خشک بازمانده از لجنی بویناکش آفریده ای، سجده برم. فرمود پس از آن[بهشت] بیرون شو که تو مطرودی. و تا روز جزا بر تو لعنت باد. گفت پروردگارا پس مرا تا روزی که [همگان] برانگیخته شوند، مهلت ده. فرمود تو از مهلت یافتگانی. تا روز و هنگام معین. گفت پروردگارا از آنجا که مرا فریفتی، در روی زمین در نظر آنان[بدی را نیک] خواهم آراست و همگی آنان را به گمراهی خواهم کشاند. مگر بندگان اخلاص یافته ات را. فرمود این راهی است که تا به پیشگاه من مستقیم است. بدان که بر بندگان [خالص]من دست نخواهی یافت، مگر کسانی از گمراهان که از تو پیروی کنند. و بی گمان جهنم میعادگاه همگی آنان است که هفت طبقه دارد و بخشی جدا کرده از آنان خاص هر طبقه است[اما] پرهیزکاران در باغ ها[ی بهشتی] و چشمه ساران اند.[ به آنان گویند:] به سلامت و در امن و امان به آنجا درآیید. و از سینه های آنان هرگونه کینه ای را می زداییم، و دوستانه بر روی تخت ها رویاروی بنشینند. نه به آنان در آنجا خستگی و ماندگی رسد و نه از آنجا بیرونشان کنند. به بندگان من خبر ده که من آمرزگار مهربانم. و[در جای خود] عذاب من هم عذابی دردناک است».
(بهاءالدین خرمشاهی، ترجمه ی قرآن مجید، سوره ی حجر26-50).
پی نوشت ها :
1.Montgomery-Watt 1977;Sourdel 1968: 21-60
2.Blachère 1973: 15-31;Miquel 1981: 10-44
3.ارجاع های قرآنی از قرآن کریم ترجمه ی بهاءالدین خرمشاهی، 1376، اخذ شده اند.
4.الفاخوری، 1373؛ راوندی، 1358، صص 505-527؛ صفا، 1372، جلد اول، صص 3-64؛ همایی، 1363؛
Sourdel 1968: 61-86;Fray 1979,1995: 21: 959-970
فکوهی، ناصر؛(1390)، تاریخ اندیشه و نظریه های انسان شناسی، تهران، نشر نی، چاپ هفتم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}